جدول جو
جدول جو

معنی یک زخمی - جستجوی لغت در جدول جو

یک زخمی
(یَ / یِ زَ)
حالت و چگونگی و عمل یک زخم:
صبح یک زخمی دوشمشیری
داد مه را ز خون خود سیری.
نظامی.
ای قایم افصح القبایل
یک زخمی اوضح الدلایل.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک زخم
تصویر یک زخم
ویژگی کسی که با یک ضربت دشمن را از پا درآورد، برای مثال بشد سام یک زخم و بنشست زال / می و مجلس آراست و بفراشت یال (فردوسی - ۱/۲۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ زَ)
لقب سام بن نریمان است، چون او اژدهایی را به یک زخم کشته بود به آن ملقب گشت. (فرهنگ جهانگیری). لقب سام نریمان است به سبب آنکه اژدهایی را به یک زخم کشته بود. (برهان) (آنندراج) :
بشد سام یک زخم و بنشست زال
می و مجلس آراست بفراشت یال.
فردوسی (از آنندراج).
مرا سام یک زخم از آن (از کشتن اژدها) خواندند
جهانی به من گوهر افشاندند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(یَ/ یِ لَ)
یک لخت. بر یک نهاد:
یک لختی از آن نیم در این سیر
کآمد چو در دولختی این دیر.
نظامی.
رجوع به یک لخت شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
یک خو. که خوی و منش ثابت دارد. که دارای شخصیتی یکسان و تغییرناپذیر است:
رادمرد و کریم و بی خلل است
راد و یک خوی و یکدل و یکتاست.
فرخی
لغت نامه دهخدا
بایک چشم بوسیله یک چشم، بطور متساوی بی تفاوت: بهمه یکچشمی نگاه میکند. کسی را بردیگری مقدم نمیدارد تفاوتی بین اشخاص نمیگذارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک زخم
تصویر یک زخم
((~. زَ))
لقب سام نریمان که اژدهایی را با یک ضربه کشت
فرهنگ فارسی معین